جدول جو
جدول جو

معنی طمع برداشتن - جستجوی لغت در جدول جو

طمع برداشتن
قطع امید کردن
تصویری از طمع برداشتن
تصویر طمع برداشتن
فرهنگ فارسی عمید
طمع برداشتن
(خوَشْ / خُشْ گَ دَ)
طمع بریدن. ترک آز:
آنکه او انعام از من بازگیرد تو نه ای
و آنکه او از تو طمع بردارد آن هم من نیم.
مجیرالدین بیلقانی
لغت نامه دهخدا
طمع برداشتن
طمع بریدن ترک آز کردن
تصویری از طمع برداشتن
تصویر طمع برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طمع داشتن
تصویر طمع داشتن
آزمند بودن، حریص بودن
توقع داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ کِ لَ دَ)
تمتع بردن. تمتع گرفتن. تمتع یافتن:
نشد زگرد یتیمی نصیب هیچ گهر
تمتعی که دل از حظ دلستان برداشت.
صائب (از آنندراج).
رجوع به تمتع و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ گِ رِتَ)
بمعنی طرف بستن:
با اهل سخن نشین و طرفی بردار
از کیسۀ عمر نقد صرفی بردار
در معرکۀ هنر به نیروی سخن
با تیغزبانی سر حرفی بردار.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ زَ دَ)
نقل برداشتن، مثلاً خانه ای را دیده، مثل آن خانه ای سازند، گویند از خانه فلان کس طرح برداشته ایم:
ما صنم خانه عشقیم خلیلی باشد
که ز بت خانه ما طرح حرم بردارد.
سالک یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رِ شُ دَ)
دم گرفتن چنانکه اسب و شتر کنند. بلند کردن دم. (یادداشت مؤلف) : اکتیار، دم برداشتن ناقه وقت گشنی یا دم برداشتن اسب در دویدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ / مِ کَ / کِ دَ)
به معنی می خوردن. (از آنندراج). شراب خوردن. باده نوشیدن:
شب اورمزد آمد و ماه دی
ز گفتن برآسا و بردار می.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ مَ نِ کَ دَ)
آزمند بودن. چشم داشتن. حریص بودن. عسم. (فرهنگ اسدی خطی نخجوانی) :
تو طمع زو مدار میوه و گل
یار بد هست بابت سرپل.
سنایی.
بتبع سلف رستگاری طمع میدارد. (کلیله و دمنه).
از نخشبی مدار طمع در جهان کرم
نخ نام دیو باشد و شب تیرگی و غم.
؟ (از صحاح الفرس).
طمع دارم که گر ناگه شگرفی
بخواند زین محبت نامه حرفی.
جامی.
مدار از منزل آرایان طمع معماری دلها
که وسعت رفت از دست و دل مردم به منزلها.
صائب (از آنندراج).
بد میکنی و نیک طمع میداری
خود بدباشد جزای بدکرداری.
؟
لغت نامه دهخدا
تصویری از حمل برداشتن
تصویر حمل برداشتن
آبستن شدن آبستن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرف برداشتن
تصویر طرف برداشتن
نفع یافتن سور بردن نتیجه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
نمونه برداشتن پیرنگ برداشتن هنداخ برداشتن نشانه برداشتن (از خانه و مانند آن) الگو برداشتن گرده برداشتن (از روی کسی یا چیزی)
فرهنگ لغت هوشیار
امید وار بودن، چشم داشتن، آز ورزیدن آزمند بودن حریص بودن، امید داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
ترک خوردن، ترک برداشتن، ایجاد شکستگی ظریف کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
امید داشتن، توقع داشتن، چشم داشتن، چشم داشت داشتن، امیدوار بودن
متضاد: طمع بریدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد